آگاهي هاي ما درباره زندگى اولياءالله بيشتر مبتنى بر اشارات خود وي در تاريخ رويان است . اولياءالله چنان كه خود اشاره كرده ، در شهر آمل زاده شد و همانجا پرورش يافت.
وي احتمالاً مقدمات تحصيل را در آمل آغاز كرد. او در همين دوران از زندگيش در آمل، به تاريخ و سرگذشت شهر خود علاقه و دلبستگى پيدا كرده بود و مشاهد و مقابر آنجا را بازديد و بررسى مىكرد. گزارش وي از آثار تاريخى آمل در تاريخ رويان روحية كنجكاو و جستوجوگر وي را نشان مىدهد.
آمل در اواسط سده 8ق/14م دچار پريشاني هاي سياسى و اجتماعى بود. خاندان آل باوند كه فرمانروايان آن ناحيه بودند، دچار ضعف و انحطاط شدند و با كشته شدن آخرين امير ايشان فخرالدوله حسن پسر كيخسرو (750ق)، خاندان آنان به دست كياييان چلاوي برافتاد. اولياءالله در كتابش با تأسف و تأثر از اين حوادث ياد مىكند. وي كه از طرفداران آل باوند بود، پس از اين وقايع در 750ق آمل را رها كرد و به رويان در غرب مازندران پناه برد .
او در رويان مورد حمايت پادوسبانيان كه سرسختانه از باونديان پشتيبانى مىكردند، قرار گرفت و براي وي فرصتى فراهم آمد تا به مطالعه و تأليف بپردازد. وي ظاهراً در همين زمان ذيلى بر تاريخ طبرستان ابن اسفنديار (پس از 613ق/1216م) نوشت و رويدادها را تا زمان خويش نگاشت (760ق/1359م) و نيز به تشويق فخرالدوله تاريخ رويان را به نگارش در آورد.
از ذيل كوتاهى كه گويا خود مؤلف بر تاريخ رويان نوشته، و سير حوادث را تا 805ق/1402م ادامه داده ، بر مىآيد كه وي دستكم تا اين سال زنده بوده است . شهرت اولياءالله مديون تاريخ رويان او به زبان فارسى است كه در اول محرم 764ق/21 اكتبر 1362م در رويان نگارش آن پايان يافت.
اين كتاب مشتمل بر 7 باب است كه 3 باب نخست آن اينهاست: تاريخ رويان از عصر فريدون، پادشاهان محلى استندار در رويان، اوضاع طبرستان و گيلان در ايام ساسانيان، دوره اسلامى از آغاز تا عباسيان و نيز اشارات پراكندهاي به طاهريان، صفاريان، سامانيان و ديلميان.
در باب چهارم، مؤلف به معنى و اشتقاق نام استندار، و در بابهاي بعدي به امراي رويان از سدة 6 تا 8 ق پرداخته، و ضمناً آگاهيهاي با ارزشى نيز در مورد ايلخانيان (باب ششم) و سربداران (باب هفتم) آورده است. در باب آخر با عنوان «در ذكر واقعة مازندران... تا اكنون» دربارة آخرين امراي خاندان باوند تا قتل فخرالدوله حسن سخن رانده است.
مؤلف در تأليف بخشهاي پيش از زمان خود از منابع گوناگون، به ويژه تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، شاهنامة فردوسى، تاريخ طبري و سيرالملوك خواجه نظامالملك بهره برده است . مطالب بخشهاي اخير آن (از باب هفتم به بعد) بيشتر براساس ديدهها و شنيدههاي خود مؤلف است كه براي تاريخ مازندران و سرزمينهاي پيرامون آن در سدة 8 ق و حتى يك سده پيش از آن اهميت فراوان دارد.
به علاوه در همين بخش اشارات پراكندهاي به اوضاع اجتماعى و آداب و سنن محلى وجود دارد كه مهم است. با اين وجود، بخشهاي پايانى كتاب تا حدي ناقص و منقطع است و حتى سالهاي ذكر شده نيز درست نمىنمايد و بدينسبب، در انتساب آن به اولياءالله جاي ترديد است.
نثر كتاب تاريخ رويان نسبتاً ساده و روان است و از تكلف و لفاظى رايج در بيشتر نوشتههاي سدههاي 7 و 8 ق مبراست. مؤلف در ضمن بيان وقايع، اشعار بسياري به فارسى و عربى آورده، و همچنين شماري از واژهها و اصطلاحات قديم محلى را نيز به كار برده .
گفتنى است كه ظهيرالدين مرعشى (892 ق/1487م) در تأليف تاريخ طبرستان و رويان و مازندران از اين كتاب استفاده كرده است .
تاريخ رويان ابتدا بدون مقدمه و توضيحات كافى و فهارس در 1313ش/1934م توسط عباس خليلى، و سپس به كوشش منوچهر ستوده با مقدمة توضيحى و فهارس در 1348ش چاپ شده است.
مآخذ:
آژند، يعقوب، مقدمه بر تاريخ طبرستان و رويان و مازندران ظهيرالدين مرعشى، تهران، 1363ش؛
امين، محسن، اعيان الشيعة، به كوشش حسن امين، بيروت، 1403ق؛
اولياءالله آملى، تاريخ رويان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1348ش؛
ستوده، منوچهر، مقدمه بر تاريخ رويان (نك: هم، اولياءالله آملى)؛
صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1366ش؛
نيز:
, C. A., Persian Literature, London, 1970.
منبع: دايره المعارف بزرگ اسلامي ، مازندنومه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر