نام‌های پیشین ساری


ابن‌اسفنديار، پدر تاريخ نويسان مازندران درباره‌ي بنياد ساري مي‌نويسد« فرخان بزرگ پادشاه طبرستان بود. باو را كه از  مشهوران درگاه بود فرمود تا آن جا كه ديه او هراست شهري بنياد نهند براي بلندي آن موضع و بسياري چشمه‌هاي آب نزهت  جاي‌گاه. مردم اوهر باو را رشوت دادند تا ترك آن اقعه كرد و اين جا كه امروز ساري است، بنياد نهاد. چون عمارت تمام شد ، شاه بيامد تا مطالعه‌ي شهر كند، معلوم شد كه باو خيانت كرده، محبوس فرمود و . . . »
بعد‌ها ظهير‌الدين مرعشي در كتاب « تاريخ طبرستان و رويان و مازندران » به روايت اين‌اسفنديار ، شكلي افسانه‌اي داد و نوشت كه فراخام بزرگ شهر ساري را به نان فرزندش، سارويه ساخته است. در سده‌ي كنوني اين روايت  افسانه اي كم و بيش پذيرفته شد . اكنون بسياري بر اين گمانند كه نام ساري بر  گرفته از نام سارويه است. عده‌اي ديگر نام ساري را برگرفته از  نام سائورو مي‌دانند......

اولیاءالله آملی

اولياءُاللّه‌ِ آمُلى‌، تاريخ‌نگار ايرانى‌ سده 8ق‌/14م‌ و نويسنده كتاب‌ تاريخ‌ رويان‌.

نوروز و فلسفه آیین‌ها

نور نوروز اگر چه کلمه است اما فقط کلمه  نیست بلکه باید آن را چون عشق، زندگی و حتی مرگ به گاه ضرورتش زیست تا معنا شود.
        این واژه از چند جهت بر ذهن و ضمیر انسان در گذرگاه تاریخ و اسطوره خوش نشسته است و از یک طرف بنا به قولی « نو»،« نور»  و « روز» 1 را در خود نهفته دارد، یعنی ذهن را بر کهنگی و تیرگی می شوراند.
از طرفی دیگرآغاز و فرجام حوادث تاریخی و اساطیری بسیاری را به نوروز نسبت داده اند مثلاً در روایتی از امام صادق (ع) آمده است « نوروز همان روز است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت تا او را بپرستند و روزی است که آفتاب  در آن طلوع کرد؛ بادها، وزیدن گرفت و زمین شکوفا شد. همان روزی است که کشتی نوح بر کرانه ای کوه آرام گرفت . پیامبر خدا(ص) علی(ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را به زیر افکند، عید غدیر خم در همین ایام است»2

تاریخ مازندران

پيش از ورود آرياييان به ايران و مازندران مردم بومي اين منطقه از راه شكار و گله داري امرار معاش مي‌كردند. مطالعات باستان شناسي در غارهاي كمربند و هوتو بهشهر حضور انسان در مازندران را به حدود 9500 پيش از ميلاد مي‌رساند . آريايي نژادان مهاجرت خود را از سرزمين هاي شمال شرقي مرزهاي كنوني ايران در حدود هزاره سوم پيش از ميلاد آغاز كردند، با بوميان در آميختند يا بر آنان تائق آمدند. مازندران كنوني بخشي از سرزمين گسترده‌تري است كه در متون تاريخ از آن با نام «ترشوارگر» و «پتيسخوارگر» ياد كرده اند . محققان ، مازندران و گيلان را به سبب هم جواري و نيز به سبب اوضاع طبيعي و جغرافیایی مشابه ، عموماً با هم نام مي‌برند و همه مناطقي كه در جنوب درياي مازندران و ميان آذربايجان و خراسان قرار دارند را يك ناحيه مي‌دانند . از اين حدود در زمان هخامنشيان در كتيبه بيستون نام پتشواريش ضبط شده است . طبريها و مردها تيره هاي ساكن اين ناحيه همواره به عنوان بهترين تيراندازان در جنگ هاي شاهان هخامنشي با دولت هاي ديگر معرفی مي‌شوند. استرابن جغرافیانويس يوناني اين محدوده را به صورت «پرخواترس» نام مي‌برد. طبري ها ومردها در جنگ داريوش سوم با اسكندر مقدوني در «گوگمل» حضور چشمگيري داشتند و مسئول نگاهباني شاهنشاه و خاندان او بودند. اسكندر فاتح ايران نتوانست از طريق جنگ طبرستان را تسخير كند. طبرستان به علت وضعيت خاص اقليمي از ايام باستان جايگاه و پايگاه اقوام خاندان هاي حاكم بود . نخستين كسي كه در نوشته هاي مورخان به عنوان حاكم شهرستان طبرستان از او ياد شده اتوفردات يا فرهاد پارتي است . طبرستان به علت نزديكي با سرزمين و دولت پارت تا انقراض اشكانيان عملاً زير استيلاي دولت اشكاني قرار داشت . در زمان دولت ساساني نيز شاهنشاهي اين ناحيه به فرمان يك شاه بود . چنانچه وقتي اردشير بابكان به تخت نشست ، اداره اين قسمت از ايران به دست «گشنست شاه» يا «جسنست شاه» بود .