حمله‌ی تیمورلنگ به تبرستان

پرونده:Amir Temur.jpg
مجسمه تیمور در ازبکستان
سرزمین مازندران در اواخر قرن هشتم ه.ق تازه از ظلم و جور حکام و خوانین محلی رهایی پیدا کرده و مردم آن در سلک مریدان سید قوام الدین مرعشی معروف به میر بزرگ در آمده بودند که تعالیم او آمیخته‏ای از اصول نبوی، فقه شیعه دوازده امامی و آیین فتوت بود و به این ترتیب یکرنگی و اتحاد فرزندان سید قوام الدین، زمینه‏ساز دولتی بر اساس قسط و برابری و در جهت بسط عدالت اجتماعی و برداشتن ظلم و ستم و آثار بی‏عدالتی بود که عمر این حکومت چندان دوام نیاورد و مانند دیگر حکومتهای کوچک و بزرگ آن زمان گرفتار یورش امیر تیمور گردید.در آستانه تأسیس دولت مرعشیان در مازندران که شرایط خاص و اوضاع درهم ریخته منطقه، شکل گیری چنین نهضتی را پذیرا بود، سه خاندان مهم؛ آل‌باوند، کیائیان جلالی و کیائیان چلاوی بر مازندران حکومت می‏کردند که هر کدام بخشی از این ولایت را تحت نفوذ و اختیار خود داشتند(البته این سلسله‌های مذکور در شرق و میان مازندران بودندو غرب مازندران حکومت های دیگری داشت).
زمانی که کیا افراسیاب چلاوی از سوی مخالفان خود در آستانه سقوط قرار گرفت، دست ارادت و توبه به سوی سید قوام الدین دراز کرد و مرید او شد، اما پس از مدتی توبه خود را شکست و به فسق و جور و عصیان مشغول شد.از این واقعه به بعد مازندرانی‏ها اطاعت و پیوری سید قوام الدین را گردن نهادند. این اتفاق راه رسیدن سید قوام الدین به فرمانروایی مازندران را آسان کرد و او پس از کسب پیروزی، اداره این منطقه را به فرزندان خویش واگذار کرد و به این ترتیب سید کمال الدین زمام امور را به دست گرفت و به تدریج نفوذ سیاسی خود را در مازندران گسترش داد.مرعشیان نتوانستند تیمور را از حمله به مازندران باز دارند و به هر حال در نبردی سخت تسلیم شدند.پس از مرگ تیمور در زمان شاهرخ برای مدتی سادات مرعشی مجددا در مازندران حکم راندند، اما نتوانستند حکومتی نیرومند بر پا دارند.اگر چه مرعشیان با یکدلی و خوی جوانمردی تمامی مازندران را در اختیار خود گرفتند و در آغاز مبارزه با تجمل و دنیا گرایی، سبب موفقیت آنان شد، اما حملات بی‏امان تیمور و سرانجام مال‏اندوزی و انباشتن ثروت برخی از حکمرانان این سلسله باعث دور شدن مردم از آنان و در نهایت فروپاشی مرعشیان گردید.

مقدمه
پرونده:Timur Exhumed.gif
مجسمه‌ی تیمور لنگ
قیام و نهضت مرعشیان به لحاظ رشد مذهب تشیع اثنی عشری در مازندران و گسترش آن به نواحی مجاور و تحت تأثیر قرار گرفتن و ارتباط آن با خاندان شیعی کارکیا و سرانجام رسمی شدن مذهب تشیع دوازده امامی در دوره صفوی داران اهمیت خاصی است.در خصوص خاندان مرعشیان و نقش آنان در تاریخ، محققان اطلاعاتی را در اختیار ما قرار داده‏اند.آنچه در این تحقیق آمده چگونگی یورشهای تیمور را به این خطه نشان می‏دهد و عواقب و نتایج حاصل از آن حملات را برای ما مشخص و معلوم می‏سازد.مرعشیان حکومتی منسجم و متکی بر خود، بر پایه اعتقادات شیعی دوازده امامی به وجود آوردند، اما سرانجام با یورش بی‏امان تیمور روبه‏رو شدند و به سختی شکست خوردند و به سبب ستیزه‏های درونی و عوامل متعدد دیگر دوباره نتوانستند قدرت سابق را به دست آورند.
مرعشیان پس از کسب قدرت در اندک مدتی تمام سرزمینها و نواحی اطراف مازنداران را تصرف کردند و قلمرو خود را از استرآباد تا قزوین گسترش دادند.به ندرت اتفاق می‏افتاد که حکومتی همانند مرعشیان بتواند در مدت زمانی اندک، قلمرو خود را این همه توسعه دهد.در واقع آنچه به این نظام نیرو داد و تحرک بخشید، گرویدن مردم به سلک سادات مرعشی به سبب عدالت اجتماعی و قسط و برابری و برداشتن ظلم و ستم و آثار فسق و فجور حکام و امرا و خوانین محلی بود.یکرنگی و هماهنگی فرزندان سید قوام الدین مرعشی زمینه‏ساز حکومت مرعشیان شد، اما دیری نپایید که این حکومت نیز مانند سایر حکومتهای ایرانی آن زمان، گرفتار یورش امیر تیمور گردید. تیمور برای جلوگیری از هر گونه طغیان حکام دست نشانده‏اش، مرعشیان را به ماوراء النهر انتقال داد.بعد از مرگ تیمور دوباره آنها به مازندران برگشتند و حکومت کردند، اما هرگز به اندازه دوران قبل، از دوام و استحکام پیشتر برخوردار نبودند.
در این مقاله سعی بر آن است تا با تکیه به اسناد و مدارک و منابع دست اول، اوضاع سیاسی مازنداران در آستانه حمله تیمور، تشکیل حکومت مرعشیان و یورشهای تیمور به این منطقه و نبرد او با سادات مرعشی و به خصوص علل و انگیزه‏های حمله تیمور به این ناحیه و حوادث این منطقه پس از مرگ تیمور مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
اشاره‏ای به حدود و سوابق تاریخی مازندران
در خصوص سابقه تاریخی مازندران سخن بسیار است.در میان اقوام تاریخی مازندران یکی تپورها بودندودیگر آمردها که شهر آمل به اسم آنها نامیده شده است.این دو طایفه به دست اسکندر شکست خوردند.اعراب آن ناحیه را به نام تبرستان می‏شناخته‏اند.اسم مازندران از زمان سلجوقیان باز معمول گردید.این اسفندیار و یاقوت می‏نویسند نام مازندران فقط از زمان نسبتا اخیر متداول شده، ولی به گفته زکریای قزوینی ایرانی‏ها تبرستان را مازندران می‏خوانده‏اند(11/ص 11)[وبلاگ با تمام احترام به نویسنده این مطلب را قبول ندارد]
بنا به نوشته سید ظهیر الدین مرعشی حدود تبرستان را منوچهر(منوچهربن قابوس) به ترتیب ذیل تعیین کرده بود:از طرف شرق دینار جاری، از مغرب ده ملاط که در جنوب هوسم واقع بوده، از جنوب رأس تمام کوههایی که آب آن به دریای آبسکون (دریای خزر)می‏ریخته و خود دریا نیز حد شمالی بوده است.بنابراین تبرستان شامل‏گرگان، استرآباد، مازندران و رستمدار می‏شده و گاهی بسطام، دامغان، فیروزکوه و خرقان نیز به آن ملحق می‏گردیده است.مازندران که پیشترتبرستان نام داشته قسمتی از ایالت قدیمی فرشوادگر به شمار می‏رفته و این ایالت شامل آذربایجان و گیلان وتبرستان و ری و قومس بوده است(19/ص 19 و 20)
بنابر آنجه گفته شد، مازندران میان ساحل جنوبی دریای خزر و سلسله جبال البرز واقع است و حد شرقی مازندران(تبرستان)، خاک گرگان(استرآباد)ظاهرا در بیشتر اوقات حوالی ساحل رود کرند بوده است.این رود خلیج استرآباد و کوهستان مازندران را از خاک گرگان جدا می‏کند.در قسمت غربی، زمانی تا رودسر و گاهی تا چالوس(نمک آب‏رود)امتداد داشت.
برای آنان که شیفته تاریخ هستند، تاریخ مازندران جاذبه ویژه‏ای دارد، اگرچه بعد از فتح اسلام، تاریخ مازندران برای مدتی از تاریخ بقیه سرزمینهای ایران جدا می‏شود، لیکن در اوایل قرن یازدهم هجری(سال 1006)شاه عباس اول صفوی دوباره این منطقه را به سایر ایالات ایران ملحق کرده است.
بعد از فتح اسلام زبان و خط پهلوی در مازندران بیشتر از سایر نقاط ایران متداول و مستمر بوده، چنانکه بهد از آنکه در سکه‏های تمام بلاد ایران خط عربی جایگزین خط پهلوی شده بود، هنوز در سکه‏های مازندران خط پهلوی باقی مانده است.بالجمله گرگان مازندران غالبا در تاریخ ایران، تأثیر کلی و در روابط و مراودات شرق با غرب اهمیت مخصوص داشته‏اند.زیرا که این ایالات متأسفانه در معبر ایلات غارتگر و جنگجوی آسیایس که از شرق به غرب هجوم می‏آوردند، واقع بوده، از صدمات این جزر و مد بس سختی‏ها کشیده و خرابی‏ها دیده‏اند.
اوضاع سیاسی مازندران در آستانه حمله تیمور به این منطقه
خاندان‏های حکومتگر مازندران تا روزگار مرعشیان عبارت بودند از:
1-آل گشنسف 2-سلسله زر مهر 3-خاندان گیل گاوباره:شامل؛دابویه و پادوسبان 4-قارون وند یا سوخرائیان‏5-باوندیان:شامل؛کیوسیه واسپهبدیه(ملک جبال)و کینخواریه که توضیح در مورد آنها در این مختصر نمی‏گنجد.(1)
در آستانه قیام مرعشیان در مازندران که شرایط خاص و اوضاع متشنج منطقه شکل‏گیری چنین نهضتی را پذیرا بود، سه خاندان مهم بر مازندران حکومت می‏کردندکه هر کدام بخشی از این ولایت را تحت نفوذ و اختیار خود داشتند و هر چه از چند گاه به سبب برخورد و کدورت بین آنها، این منطقه دچار هرج‏ومرج و خونریزی می‏شد.سه خاندان عبارت بودند از:آل باوند(کینخواریه)، کیائیان جلالی، کیائیان چلاوی(چلابی)
آخرین فرد خاندان آل باوند(کینخواریه)فخر الدوله حسن بن کیخسرو بود.این سلسله مدت 115 سال از سال 635 تا 750 هجری درتبرستان حکومت کردند، وسعت قلمرو آل باوند ثابت نبود، گاهی چنان قدرت می‏یافتند که در سیاستهای بیرون از مرزهای طبیعی کرانه جنوبی دریای خزر مداخله می‏کردند و زمانی در برابر قدرتهای بزرگ به ناحیه کوهستانی عقب می‏نشستند.(2)
کینخواریه یا آل باوند عمال ایلخانان مغول بودند و هیچ گاه نتوانستند حکومت مستقلی داشته باشند، اما مردم تبرستان در زمان حکومت آنها آسوده بودند.چنانکه ابن اسفندیار نویسنده تاریخ طبرستان می‏نویسد:«در عهد ملوک باوند نه بر رعایا و نه بر مصارف و ارباب خراج نبود.آبهای آن ولایت مباح باشد»(2/ص 51(
در خصوص کیائیان جلالی اولین‏بار به نام کیا جمال الدین احمد در زمان فخر الدوله حسن باوندی بر می‏خوریم که هنگام هجوم امیر مسعود سربداری به مازندران به او پیوست.حمله مسعود سربداری به مازندران در زمان حکومت فخر الدوله حسن اتفاق افتاد(10/ص 336).کیا جمال الدین احمد اندکی بعد به دست امیر مسعود سربداری به قتل رسید و بعد از کشته شدن وی فرزندان او به نامهای کیا فخر الدین و کیا و شتاسب مدتی در ساری حکومت کردند(14/ص 215).کیا جلال پسر دیگر او که از ارکان دولت فخر الدوله حسن به شمار می‏رفت و در واقع وزارت وی را بر عهده داشت، به دست او کشته شد و بدین ترتیب کیائیان جلالی از ملک مازندران دور شدند و همین مسأله دست ملک فخر الدوله حسن را برای دوستی با چلاویان باز گذاشت.
کیا افراسیاب چلاوی(3)بزرگ خاندان کیاهای چلاوی است که سپهسالار ملک فخر الدوله حسن باوندی بوده و از دشمنان دیرین کیاهای جلالی بودند(1/ص/201). با قتل کیا جلال و پراکنده شدن خاندان کیا جلالی از پیرامون فخر الدوله حسن، شاه باوند برای پر کردن جای آنها رو به سوی کیاهای چلاوی آورد تا از وجود آنها برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود استفاده کند.فخر الدوله حسن تمام امور و اختیار ولایت خود را به دست کیاهای چلاوی سپرد و همین مسأله بر دشمنی دو خاندان کیاهای چلاوی و جلالی افزود و در نتیجه مدتی مازندران به ورطه اغتشاش کشیده شد.
کیا افراسیاب چلاوی برای کسب قدرت، نفشه از میان برداشتن فخر الدوله حسن را کشید(4)و در فرصت مناسب بر آن دست یازید(5)با قتل ملک فخر الدوله حسن، مازندران به مدت سیزده سال مرکز آشوب و تاراج گردید(1/ص 202)
مردم مازندران چون با آل باوند که چندین سال حکومت مازندران را داشتند انس و الفتی گرفته بودند نسبت به افراسیاب که قاتل شاه باوند بود، دل خوشی نداشتند بنابراین کیا افراسیاب برای جلب مردم دست به دامان سید قوام الدین مرعشی دراز کرد و به ظاهر در سلک مریدانش در آمد.
سید قوم الدین مرعشی بنیانگذار مرعشیان در مازندران
سید قوام الدین معروف به میر بزرگ از سادات مرعشی بود و نسب او بنا به نوشته اکثر مورخان به حضرت علی بن ابیطالب می‏رسید.این مرد از مریدان سید عزالدین سوغندی رهبر شیخیان سربداری که در خراسان به سر می‏برد بود و از تعالیم او سود جست.
از نوشته‏های ظهیر الدین مرعشی و اکثر منابع این دوره چنین استنباط می‏گردد که نهضت مرعشیان مازندران با سربداران خراسان به ویژه طریقت حسنیه یعنی طریقت شیخ حسن جوری رابطه داشت و این جنبش را شاخه‏ای از طریقه شیخیه-جوریه می‏دانند.نهضت مرعشیان در تمامی زمینه‏ها از سربداران تأثیر پذیرفته بود.دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا سید عز الدین سوغندی را پدر سید قوام الدین معرفی کرده است(12/ص 316).به نظر می‏رسد که منظور دولتشاه این بوده که سوغندی پدر روحانی سید قوام الدین بوده است.
مردم مازندران از تعالیم سید قوام الدین که جوهره‏ای از اصول نبوی و تشریعی از فقه شیعه دوازده امامی و آیین فتوت فتیان و مبلغه درخشانی از عرفان ایرانی داشت، استقبال شایانی نمود و روی بدو آوردند.
وقتی کیا افراسیاب از سوی مخالفان خود در تنگنا یا در آستانه سقوط قرار گرفت، دست ارادت و توبه به سوی سید قوام الدین دراز کرد.(6)بدین ترتیب سید قوام الدین وی را به مریدی قبول نمود(20/ص 174)
پس از مدتی کیا افراسیاب توبه خود را شکست و به عصیان و فسق و فجور مشغول گشت(7)و سید قوام الدین را به زندان انداخت بعد از این واقعه مازندرانی‏ها بیشتر از قبل کمر اطاعت و پیروی از سید قوام الدین بستند و این اتفاق راه رسیدن سیدقوام الدین را به فرمانروایی مازندران بسیار آسان کرد و طولی نکشید که طرفداران سید قوام الدین به جنگ با کیا افراسیاب برخاسته و وی را همراه با سه فرزندش به قتل رساندند.(8)
از میان فرزندان کیا افراسیاب اسکندر شیخی به سبزوار حمله برد و آنجا را تصرف کرد.ملک حسین کرت حکمران هرات با احترام او را به هرات فرا خواند و وی تا زمان حمله تیمور گورکان به هرات در آن شهر بود.پس از فتح هرات به دست تیمور، اسکندر به همران ملک حسین به خدمت امیر تیمور در سمرقند رفتند و تیمور را برای تسخیر مازندران و گرفتن انتقام از درویشان مرعشی تشویق و ترغیب کردند(20/ ص 82-181)
سید قوام الدین پس از پیروزی بر کیا افراسیاب اداره مازندران و حکومت آن را به فرزندان خویش واگذار کرد و ابتدا سرپرستی آن را به پسرش عبد اللّه که بزرگتر از همه بود سپرد، اما وی اظهار داشت که من بجز عبادت و اطاعت و گوشه فقر و قناعت چیزی از این دنیا طلبکار نیستم و به پیشنهاد وی برادرش سید کمال الدین را که مرد کار و شجاع و اعلم از دیگران بود به ریاست قبول کردند و سایر برادران در مقام اطاعت و فرمانبرداری کمر همت بستند(20/ص 185)
مرعشیان که صاحب دشتها و جلگه‏های مازندران گشتند با تصرف این مناطق توانستند ظلم و جور و فسق و فجوری که بر مردم وارد می‏شد را از بین برده و به بسط عدالت اجتماعی بپردازند.مرعشیان به تدریج دامنه نفوذ سیاسی خود را به اطراف گسترش دادند.سایر فتوحات مرعشیان عبارت بودند از:فتح قلعه سواد کوه، فتح قلعه فیروزکوه، تسخیر منطقه رستمدار و فتح قلاع کجور و نور و لاریجان(20/ ص 217-198)سید قوام الدین مرعشی در سال 781 ه.به علت بیماری در شهر بار فروش در(بابل)درگذشت، جنازه او را با شکوه فراوان به آمل بردند و در آنجا به خاک سپردند و مقبره‏ای با شکوه بر مزار او بنا کردند(10/ص 44-243)


یورشهای امیر تیمور گورکان به مازندران
تیمور قبل از اینکه با مرعشیان برخوردی داشته باشد، دو بار به استرآباد لشکر کشید. اولین بار سال 780 ه.ق بود که وقتی امیر ولی حاکم مازندران از حمله حیرت انگیز تیمور آگاهی یافت، مقربان خود؛امیر حاجی و دیگر نزدیکان را با انواع پیشکش‏ها به‏ نزد پادشاه گورکانی فرستاد.تیمور چون التماس امیر ولی را دید که از در اطاعت و انقیاد در آمده بود، درخواست او را پذیرفت و از آنجا مراجعت کرد.بدین ترتیب امیر ولی با اظهار انقیاد از خشم تیمور در امان ماند و تیمور استرآباد را به امیر ولی بخشید(15/ص 60).پس از مراجعت تیمور، امیر ولی اقدامات محافظتی برای حفظ استرآباد انجام داد و دستور داد دور شهر را خندقی بزرگ کندند و از وسایل گوناگون دیوار بلند ساختند و در بالای این دیوار، سیخ‏ها استوار کردند.تیمور چون از اقدامات امیر ولی آگاهی یافت، با لشکر گران، مرکب از سی‏قشون در سال 876 ه.به طرف استرآباد حرکت کرد.لشکر امیر ولی شکست خوردند و روی به گریز آوردند و بسیاری از سپاهیان وی در هنگام عقب نشینی درون همان چاههایی که کنده بودند، افتادند و مردند.(9)امیر ولی به جانب ری روانه شد و تیمور لشکری بزرگ به سرداری خدای داد بهادر و شیخ علی بهادر و عمر بهادر و ایناغ خماری را در عقب او روانه گردانید.امیر ولی پس از فرار به ری از ترس از آنجا از راه گیلان به خلخال رفت و در آنجا به قتل رسید(9/ص 123).بعد از تسخیر استرآباد، تیمور پیرک پادشاه پسر لقمان پادشاه از نوادگان طغا تیمور را که ملازمت صاحبقران بود، والی آنجا گردانید(24/ص 207)
پس از تصرف استرآباد به دست تیمور، سادات مرعشی برای جلوگیری از هرگونه برخوردی درصدد فرستادن نماینده‏ای به خدمت تیمور برآمدند.به همین مناسبت سید کمال الدین فرزند خود سید غیاث الدین را به همراه تحف و هدایا به اردوی تیمور فرستاد.سید غیاث الدین توسط سید برکه که صوفی و مورد احترام خاص تیمور بود به حضور او رسید.تیمور انتظار داشت که خود سید کمال الدین شخصا به خدمت او رسد و لذا به سید غیاث الدین زیاد التفات نکرد، اما او را خلعت پوشانید و نصیحتی چند کرد و خود به سوی عراق رفت(20/ص 224؛10/ص 344).سید کمال الدین برای بار دوم همان فرزند خود را با تعدادی از سپاهیانش به خدمت امیر تیمور فرستاد و با اینکه وی تا عراق ملازم تیمور بود، ولی نتوانست در دل او رأفت و مهر ایجاد کند.تیمور پس از چندی در سال 792 هجری لشکر خود را متوجه خراسان کرد و از آنجا برای تصرف مازندران عزم خود را جزم نمود.
سید کمال الدین برای بار سوم فرزند خود سید غیاث الدین را با تحف و هدایا پیش امیر تیمور فرستاد و عذر خواهی بسیار کرد که«ما جمعی از ساداتیم که در این جنگل مازندران مقیم گشته، به دعای دولت مواظبت می‏نماییم....اکنون این حقیر مدتی است به طریق جدّ و آباء خود در این جنگل مازندران با مردم آنچه وظیفه عدل و انصاف است مدعی داشته، به دعای دولت شاهان ذوی الاقتدار مشغولیم.مأمول آنکه نظر عنایت مشمول حال این فقیران گردانیده از ما بجز دعاگویی چیز دیگری توقع ندارند»(20/ص 225)
تیمور در تزوکات خویش به این نکته اشاره کرده است:«اول کسی که به من پناه آورد امیر علی(10)حاکم مازندران بود که به من پیشکش فرستاد و در مکتوبی که نوشته بود، قید کرده بود که ما جمعی از آل علی‏ایم، قناعت به این سرزمین کرده‏ایم«ان تأخذ و اقدرتکم اقوی و ان تعفوا اقرب للتقوی»یعنی اگر بگیرید قدرت شما قوی‏تر است و اگر عفو کنید نزدیک به پرهیزکاری است»(8/ص 18-117)
درخواستهای سید غیاث الدین مورد قبول تیمور واقع نشد، به فرمان وی سید را زندانی کردند و تیمور متوجه مازندران شد.
پطروشفسکی می‏نویسد:«نهضت مردم مازندران از لحاظ ترکیب اجتماعی و افکار شرکت کنندگان با سربداران خراسانی مشابهت کامل داشت.وی سقوط مرعشیان به دشت تیمور را امری اجتناب ناپذیر می‏داند»(6/ص 102 و 108)
نبرد تیمور با مرعشیان
پس از آنکه مرعشیان نتوانستند تیمور را از حمله به مازندران باز دارند، از طرف دیگر تحریکات اسکندر شیخی که پدرش کیا اسفندیار به دست مرعشیان به هلاکت رسیده بود، در تیمور مؤثر واقع شد و وی تمامی اطلاعات خود ار راجع به سادات مرعشی و راهها و معابر مازندران در اختیار تیمور گذاشت.بنابراین سادات به جد و تلاش فراوان شروع به مهیا کردن لشکر کردند و قلعه ماهانه سر(11)را نزدیک به ساحل دریا که منطقه‏ای آبگیر و پوشیده از جنگل بود و در میان آن تپه بزرگی واقع شده بود بر بالای تپه بنا کردند و از چوبهای بزرگ دیوارها و برجها ساختند و دروازه‏ها بنشاندند، و درون حصار خانه‏ها ساختند و اموال و خزاین که در ساری و آمل بود بدان قلعه نقل نمودند و بعضی را در گل پنهان کردند و چنان معین گردانیدند که اگر لشکر تیمور به قراطغان برسد آنجا جدال و قتال را آماده کرده، محاربه کنند(20/ص 27-226؛24)
به این ترتیب سادات مرعشی لشکر آراسته و در 26 ذی القعده سال 794 ه- قراولان در لشکر به هم رسیدند و در صحرای قراطغان(12)جنگ را آغاز نمودند، عده‏ای از طرفین مقتول گشتند، سادات وقتی از نیرو و عظمت و جدال سپاه تیمور آگاه شدند، (13)عقب نشینی کردند.سید کمال الدین با فرزندان و برادران و سادات آنچه زنده مانده بودند در قلعه متحصن گشتند و به همراه محافظان قلعه دست به مقاومت زدند. لشکر تیمور اطراف قلعه را محاصره کردند، به دستور تیمور کشتی‏ها با قشون جنگی مجهز به آتش انداز از راه کناره دریای قلزم(دریای مازندران)، نفت و آتش در میان قلعه انداختند.محاصره قلعه دو ماه و شش روز طول کشید و سرانجام مرعشیان در روز پنجشنبه دوم شوال 795 ه.ق تسلیم شدند و قلعه را به تیمور سپردند.سادات مرعشی به همراه سید کمال الدین چون به بارگاه تیمور رسیدند، تیمور از جای برخاست و ایشان را تعظیم نمود.تیمور کمال الدین را مخاطب قرار داد و گفت:«من به ولایت شما جهت مال و ملک شما نیامده‏ام به سبب آن آمده‏ام که مذهب شما بد است.حیف باشد که شما دم از سیادت بزنید و مذهبی داشته باشید که لایق مسلمانان نباشد.سید کمال الدین فرمود:ای امیر ما را چه مذهب است که بد است؟گفت:شما سب صحابه می‏کنید و رافضی مذهب‏اید.سید کمال فرمود ما خود متابعت جد و آباء خود کرده‏ایم، اگر مخالفان جد خود را بد گفته باشیم غالبا عجب نباشد»(24/ص 412؛22/ص 233)
در این مجلس که بین امیر تیمور و سید کمال الدین سخنانی رفت، تیمور متوجه شد که همه حرفهایی که درباره سادات مرعشی گفته‏اند، درست نیست.آنگاه تیمور فرمان داد تا به داخل قلعه روند و هر چه اموال و نقدینگی بود همه را بار کنند و بیرون آوردند.سپس دستور داد تا قلعه را آتش زدند و با زمین هموار کردند.
تیمور پس از تسلط بر مازندران برای اینکه سادات مرعشی دوباره به حکومت نرسند و این ناحیه را مرکز شورش و طغیان نسازند و همچنین برای اینکه آنها را تحت نظر داشته باشد، فرمان داد آنها را به ماوراء النهر مرکز حکومت خویش انتقال دهند.به فرمان تیمور سادات مرعشی را همگی در کشتی نشانده و به ماوراء النهر بردند بعضی را به سمرقند و برخی را به اترار و کاشغر و خوارزم روانه ساختند(20/ص 236؛9/ص 134)
بعد از آن تیمور، ساری و آمل را غارت و مردم آن بلاد را قتل عام کرد و به قول ظهیر الدین مرعشی«چنان ساخت که در تمامی بلاد مازندران خروسی و ماکیانی نماند، که بانک کند و بیضه نهد و بقیة السیف که بودند، گریختند به اطراف و جوانب رفتند و عورات و پیر و ضعفا و اطفال به گرسنگی بمردند»(20/ص 237)
تیمور بعد از تبعید سادات مرعشی حکومت ساری را به جمشید قارن غوری و ولایت آمل را به اسکندر شیخی و ایالت رستمدار را به ملک طوس و قلعه نور را به ملک کیومرث داد.
بنا به نوشته ابن عربشاه، اسکندر چلابی(شیخی)؛در مجلسی نزد تیمور بود، آن مجلس آراسته به اسباب عشرت و سرور، تیمور از او پرسید که اگر دور زمان به فرزندان من گردد که را بینی که آهنگ تباهی آنان کند؟وی در حالی که مغزش از باده ناب در جوش و چراغ خردش خاموش بود به پاسخ گفت:آن که فرزندان تو را از میان برگیرد نخست منم.تیمور در آن حال چیزی نگفت.اما اسکندر وقتی از مجلس بیرون آمد، حاضران در مجلس او ار ملامت کردند که چرا چنین سخنی گفتی؟اسکندر هم از بیم تیمور گریخت و از او نشانی پدیدار نگشت(3/ص 54)
به نوشته سید ظهیر الدین مرعشی اسکندر یاغی شد و سرانجام به قتل رسید (20/ص 343-44)

پی‏نوشت
1.برای اطلاع در خصوص خاندانهای حکومتگر مازندران به منابع زیر مراجعه فرمایید:تاریخ طبرستان؛سید ظهیر الدین مرعشی:تاریخ طبرستان و رویان و مازندران؛اعتماد السلطنه، محمد حسن:التدوین فی احوال جبال شروین؛اولیاء اللّه آملی:تاریخ رویان؛چراغعلی اعظمی سنگسری:گاوبارگان پادوسبانی؛عباس زریاب خویی:«پادوسپانیان»، دانشمامه جهان اسلام.
2.سید ظهیر الدین مرعشی در خصوص دوره حکومت این سلسله می‏نویسد:«تا قتل ملک فخر الدوله حسن که تاریخ هفتصد و پنجاه بود و استیصال آل باوند گشت، صد و بیست و پنج سال بود.اما متغلبان از نواب خلفا و پادشاهان ترک و داعیان دین او اولاد حضرت رسول(ع)در این باب در مازندران و رویان داخل می‏گردند و گاهی تمامی ولایت از ایشان مسلوب می‏گردانیدند و ایشان به طریق اسفاهی‏گری در ولایت طبرستان می‏بودند و گاهی ملک الجبال بودند و دشت مازندران به تصرف متغلبان بود(20/ص 163)
3.چلاو نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است(فرهنگ جغرافیایی ایران، تهران، 1339، ص 91)
4.خواهر افراسیاب زن ملک فخر الدوله حسن بود و وی از شوهر سابقش دختری به نام ربیبه داشت.کیا افراسیاب به اتفاق خواهرش، فخر الدوله حسن را به مباشرت ربیبه نسبت کرده از علما و فقها در باب قتل او فتوی گرفتند(10/ص 337)
5.افراسیاب دو پسر به نامهای کیا علی و کیا محمد داشت که ملک فخر الدوله هنگام یاد دادن شاهنامه به آنها، با خنجر خود به دست یکی از آنها به قتل رسید(10/ص 337؛20/ ص 121)
6.خواندمیر می‏نویسد:زبان به گفتن کلمه استغفر اللّه گردان ساخته از ارتکاب شراب و سایر منهیاب توبه کرده بود.رباعی:
از شراب مدام و لاف مشرب توبه
وز عشق بتان سیم غبغب توبه
در دل هوس گناه و بر لب توبه
زین توبه نادرست یا رب توبه
(10/ص 338)
7-به نوشته مؤلف حبیب السیر(10/ص 338)
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چگونه‏اش بشکست
8-سید ظهیر الدین مرعشی می‏نویسد:ارکان دولت کیا افراسیاب پس از هزیمت هر که را در راه می‏یافتند سر از تن می‏انداختند.عورتی پنبه زرع کرده و از شاخ درخت بر حوالی آن مزرع استواری کرده که به لفظ مازندرانی آن را پرچین می‏خوانند.حوالی آن پرچین را آب روان کردند که گل آن موضع چنان نرم شد که سواران همه در گل ماندند.درویشان به یک حمله چنان تیرباران کردند و اول تیر بر سینه پر کینه کیا افراسیاب بر آمد و سه فرزند او نیز مقتول گشتند و آن عورت را که پرچین به دور زراعت پنبه خود کرده بود جلالک مار می‏گفتند که فرزندش جلالک نام بود و اکنون در مازندران محاربه جلالک مار پرچین شهرت دارد.(جلالک مار به مازندرانی یعنی مادر جلال کوچک).(20/ص 181-82)
 
 9.بد مکن که بد افتی
چه مکن که خود افتی
(15/ص 96)
10.شاید منظور از امیر علی، سید کمال الدین است که احتمالا اسم کامل وی سید کمال الدین علی بوده است.
11.این قلعه که در قرن هشتم هجری به وسیله سادات مرعشی بنا شد، در شمال آمل حدود چهار فرسنگ به جانب دریا و بر بلندی‏های مشرف به دهکده زرکه و کرسنگ قرار داشت که امروز به فرنگیس معروف است.ابن اسفندیار درباره ماهانه‏سر که بعدها محل مستحکمی برای استقرار خاندان مرعشی مازندران شد می‏نویسد:«پادشاهی که ماهیه‏سر(ماهنه‏سر؟)نام داشته در محلی واقع در چهار فرسخی آمل مسکن داشت.در مجاورت آن خندق عمیقی است پر از آب و علف‏هایی که هر چه در آن بیفتد به کلی ناپدید می‏شود». (2/ص 38-37)
12.قراطغان از توابع اشرف(بهشهر)است(11/ص 107)
13.سید ظهیر الدین مرعشی لشکریان مرعشیان را با لشکر تیمور مقایسه کرده و می‏نویسد: «با وجود عظمت و جلال و کثرت عده و عدد لشکر به اقبال همچنان بود که قطره‏ای از بحر بردارند و یا ریگی از بیابان کم گردانند».(20/ص 229)
منابع
1-آملی، اولیاء اللّه.تاریخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 348.
2-ابن اسفندیار.تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، انتشارات پدیده خاور، تهران، 1366.
3-ابن عربشاه، عجایب المقدور فی اخبار تیمور(زندگانی شگفت آور تیمور)، ترجمه محمد علی نجابتی، تهران، 1356.
4-اعظمی سنگسری، چراغلی.گاوبارگان پادوسبانی، تهران، 1354.
5-برزگر، اردشیر.تاریخ طبرستان پیش از اسلام، تهران، 1329
6-پطروشفسکی، ا.پ.نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران، 1351.
7-حافظ ابرو، عبد اللّه بن لطف اللّه.زبدة التواریخ، ج 1 و 2، تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران، 1372.
8-حسینی تربتی، ابو طالب.تزوکات تیموری، از روی چاپ اکسفورد، 1773 م.
9-خوافی، فصیح احمد بن جلال الدین.مجمل فصیحی، ج 3، تصحیح محمود فرخ، مشهد، 1333.
10-خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسین.تاریخ حبیب السیر، ج 3، کتابفورشی خیام، تهران، 1333.
11-رابینو، ه.ل.مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، مقدمه مترجم، تهران، 1365.
12-سمرقندی، دولتشاه.تذکرة الشعراء، به همت محمد رمضانی، تهران، 1366.
13-سمرقندی، عبد الرزاق.مطلع السعدین و مجمع البحرین، به تصحیح محمد شفیع، لاهور، 1964 م.
14-سمرقندی، عبد الرزاق.مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 1، به اهتمام عبد الحسین نوایی، تهران، 1353.
15-شامی، نظام الدین.ظفرنامه، به اهتمام فلکس تاور، پراگ، 1956.
16-فومنی گیلانی، عبد الفتاح.تاریخ گیلان، تصحیح منوچهر ستوده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1349.
17-کلاویخو، گونزالس.سفرنامه، ترجمه مسعود رجب‏نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، تهران، 1366.
18-گیلانی، ملاشیخعلی.تاریخ مازندران، تصحیح منوچهر ستوده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1355.
19-مرعشی، سید ظهیر الدین.تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تصحیح برنهارد دارن، بطرزیورغ، 1850 م.
20-مرعشی، سید ظهیر الدین.تاریخ طبرستان و رویان و مازندران به کوشش محمد حسین تسبیحی، تهران، 1368.
21-مرعشی، میر تیمور.تاریخ خاندان مرعشی مازندران، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، 1364.
22-میر جعفری، حسین.تاریخ تیموریان و ترکمانان، انتشارات دانشگاه اصفهان، اصفهان، 1375.
23-میر خواند، محمد بن خاوندشاه.روضة الصفا، ج 6، تهران، 1339.
24-یزدی، شرف الدین علی.ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی، ج 1 و 2، تهران، 1336.
 



این مقاله در فصلنامه مجله دانشکده ادبیات وعلوم انسانی اصفهان شماره 36و37 تابستان 1383 به چاپ رسیده است و مأخذ ما وبلاگ استاره سو بوده.

هیچ نظری موجود نیست: