آلِ دابویه، یا دابویگان، سلسلة کوچک و قدیم محلبی که پس از انقراض ساسانیان و درحدود 40-142ق/660-759م در گیلان و دیلم و طبرستان با استقلال حکمرانی کردند. این سلسله منسوب است به دابویه پسر بزرگ گیل گاوباره، پسر فرخان گیلانشاه (ابناسفندیار، 153-177؛ مرعشی 26-35، 228).
در زمان ساسانیان، رسم بر این بود که حکمرانان مناطق طبرستان و دیلم و گیلان، از بین شاهزادگان و نزدیکان شاه تعیین شوند (پوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...» ، II/548). خاندان دابویه نیز، که مدعی انتساب گیلانشاه به ساسانیان بودند، ظاهراً به عنوان آخرین بازماندگان شاهنشاهی ساسانی توانستند مدتها در این سرزمین مقاومت کنند. نام دابویه یا دادبویه، پیش از این خاندان در ایران رواج داشت. دادبویه پسر هوش آیین، دانشمند عصر هرمزد چهارم ساسانی (579-590م)، از آن جمله است (یوستی، «نامنامة ایرانی» ، 75). این نام پس از آل دابویه نیز به صورت دایو (نام شخص و محل) به کار رفته است (مرعشی، 24، 46، 156، 171).
فرخان گیلانشاه در منطقة گیلان امارت داشت امارت داشت و تختگاه او فومن بود. وی در 22-23ق/643م با اعراب پیمان بست (قس: بلاذری، 77)، لیکن پسرش گیلبنگیلانشاه معروف به گاوباره، ملقب به گیل گیلان فرشواذجرشاه، با توافق قبلی یزدگرد سوم ساسانی، طبرستان را نیز ضمیمة قلمرو خود ساخت و مقارن سقوط ساسانیان علم استقلال در صفحات جنوبی بحر خزر برافراشت و در 25-40ق/646-660م، بر این نواحی فرمان راند (آملی، 33؛ ابناسفندیار، 154؛ مرعشی، 29-30؛ یوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...»، II/547-548؛ همو، «نامنامة ایرانی»، 430). پس از وی فرزندان و جانشینانش، دابویه و بادوسپان، در گیلان و رویان و طبرستان امارت یافتند که مورخان از آنان زیر عنوان آل دابویه و پادوسپانان (هـ م) سخن گفتهاند (آملی، 36؛ مرعشی، 31؛ دایرهالمعارف اسلام، ذیل بادوسبانان ). امیران خاندان دابویه بدین شرح بودهاند:
1) دابویه پسر گاوباره
2) فرخان بزرگ (وی سازنده شهر ساری بود)
3) دازمهر
4) فرخان کوچک (وی نائب السلطنه خورشید بود)
5) اسپهبد خورشید
مآخذ: آملی، اولیاءالله، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش؛ بلاذری، احمدبنیحیی، فتوحالبلدان، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، 1364ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334ق/1916م، ج 2؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، خیام، 1353ش، ج 2؛ دایرهالمعارف اسلام؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامه، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران، خیام، 1356ش؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، حافظ، 1343ش؛ مرعشی، ظهسرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش عباس شایان، تهران، 1333ش؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالبلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایبزیک، 1866-1870م؛ نیز:
عبدالکریم گلشنی 1. دابویه، پسر گیل گاوباره، نخستین امیر این دومان. وی مدت 17 سال (40-57ق/660-677م) در مناطق گیلان و طبرستان فرمانروایی داشت. 2. خورشید اول (57-91ق/677-710م)، فرزند کهتر گاوباره و برادر دابویه. هیچ یک از تواریخ قدیم طبرستان و رویان از او به عنوان جانشین دابویه یاد نکردهاند و عموماً «ذوالمناقب فرخان بزرگ» را پسر و جانشین دابویه نوشتهاند (ابناسفندیار، 156، 158؛ مرعشی 105، 229)، لیکن وجود سکههایی به نام خورشید اول، ضرب شده در سالهای پایانی امارتش (86-91ق/705-710م)، جانشینی وی را پس از دابویه نشان میدهد (یوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...»، II/548؛ همو، «نامنامة ایرانی»، 430؛ مورتمن، «شرح سکهها ...» ، XIX/585=586؛ همو، «دربارة سکه شناسی پهلوی» ، XXXIII/110). پیروزیهای منسوب به فرخان بر مَصقَلهبنهبیرة شیبانی، سردار سپاه معاویهبنابی سفیان (41-60ق/661-680م)، و قَطَریبنفُجائة مازنی، سپهسالار عبدالملکبنمروان (65-86ق/685-705م) (ابناسفندیار، 157-165؛ مرعشی، 31-32؛ قس: بلاذری، 77، 92، 156) به لحاظ تاریخی و از نظر زمانی میبایست در عهد خورشید اول، که سکههایش تا 91ق/710م ضرب میشده، روی داده باشد (یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 3. فرخان، ملقب به اصفهبد ذوالمناقب و مشهور به فرخان بزرگ، پسر دابویه و جانشین خورشید اول، که 12 سال (91-103ق/710-721م) فرمان راند. مرعشی (ص 32) و خواندمیر (2/403) مدت حکومت او را 17 سال نوشتهاند. وی لشکر به طبرستان آورد و قلمرو فرمانروایی خویش را تا خراسان، مرز نیشابور گسترد. در زمان او چند بار حملة عربان و ترکان به طبرستان بینتیجه ماند و سپاهیان خصم تار و مار شدند (ابناسفندیار، 156، 158). سکههایی از فرخان، مورِّخ به سالهای 96-103ق/715-721م، در دست است (یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 4. داذبرزمهر، یا دادمهر (زامباور: بُرجَمهر)، پسر مهتر فرخان. وی از 103-116ق/721-734م فرمان راند و به سبب حُسن سیاست و تدبیر پدرش، خللی به مبک او راه نیافت (ابناسفندیار، 165؛ مرعشی، 32). یوستی او را «اسپهبد ناشنوا» خوانده است («نامنامة ایرانی»، 430)، لیکن ابناسفندیار، برادرش فرخان کوچک را «کربالی یعنی اسمَ» ٠ص 170) میخواند. از داذبرزمهر، سکههایی مورخ به سال 114ق/732م، یافت شده است مورتمن، «شرح سکهها ...»، XIX/585-586؛ همو، «دربارة سکه شناسی پهلوی»، XXXIII/10؛ یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 5. سارویه، برادر دادمهر، وی به فرمان برادر و به نیابت از برادرزاده اش، خورشید دوم، 8 سال حکومت کرد و هموست که پدرش اسپهبد فرخان، بنای شهر ساری را به نام وی گذارده بود (مرعشی، 32؛ غفاری، 182؛ خواندمیر، 2/403؛ زامباور، 284). ابناسفندیار دربارة جانشین دادمهر نوشته است: «او را پسری ماند 6 ساله، خورشید نام، و برادری فرّخان کوچک نام (کربالی) ... برادر را بخواند و عهد کرد و شرط نهاد که چون پسر بزرگ شود ملک او را سپارد و مضایقه نکند و بدین قرار او را اتابکِ پسر کرد» (ص 170). در تاریخ طبرستان بر خلاف دیگر متون، از سارویه به عنوان جانشین موقت و سرپرست خورشید سخنی در میان نیست، اما در جایی که دربارة انتقال حکومت از عم (فرخان کوچک) به برادرزاده (خورشید دوم) سخن میگوید، از سارویه نامی یاد میکند: عم را که گناهی نداشت، مختار ساخت تا به هر جا خوش دارد برود، پسران او را به کوه فرخان فیروز فرستاد و آنگاه خویشاوندان بر او جمع شدند. «وندرند و فهران و فرخان، که پسران جسنسبنسارویهبنفرخان بزرگ بودند» (ص 171). اگر بپذیریم که فرخان کوچک (کربالی) لقب یا شهرت این سارویه بوده است، اختلافی میان ابناسفندیار و دیگر متون به جای نمیماند. 6. خورشید دوم، پسر دادمهر. وی آخرین حکمران این دودمان است. دورة امارت وی (116-141 یا 142ق/734-758 یا 759م) مقارن است با انقراض بنبامیه و ظهور عباسیان در 132ق/750م. چون منصور خلیفة عباسی، یا غدر و حیله و به قصد استیصال آل دابویه، سپاه به طبرستان فرستاد، اسپهبد خورشید حکم کرد تا همة اعراب را که در نواحی مختلف طبرستان بودند از دم تیغ بگذرانند. این اقدام، شورش سختی بر ضد قوم عرب پدید آورد که تا زیان آن را با خشونت و قساوت سرکوب کردند. پس خورشید، زنان و فرزندان را با دیگر کسان از خواص و معتمدانش همراه با خزانه و وسایل کافی در طاقی استوار، بالای دربندکولا، که در زمان ابناسفندیار آن را «عایشه گرگیلی دز» میخواندند، جای داد و خود از مقابل لشکریان خلیفه به دیلم گریخت و به جمع آوری سپاه پرداخت. اعراب مسلمان او را تعقیب کردند، اما نتیجهای نگرفتند. بعد از آن به مدت 2 سال و 7 ماه به محاصرة طاق نشستند تا وبا در قلعه درافتاد و به یک روز 400 تن بمردند. بازماندگان امان طلبیدند و تسلیم شدند. خورشید، چون از اسارت زنان و فرزندان آگاه شد، در 141 یا 142ق/758 یا 759م با زهر خودکشی کرد (ابناسفندیار، 174-177). ولی مرعشی در 3 جای تألیف خود (صص 196، 228 و 238). تاریخ زهر خوردن و پایان گرفتن حکومت آل دابویه را 144ق/761م ذکر کرده است. از دختران خورشید، یکی را به عباسبنهاشمی دادند و از او ابراهیمبنعباس به جهان آمد. دیگری را خلیفه به حبالة نکاح خود درآورد (ابناسفندیار، 177). با مرگ خورشید دوم، حکومت آل دابویه در گیلان در طبرستان به آخر رسید (آملی، 59). اسپهبدان دابویه، همچنان بر کیش نیاکان خود، آیین زردشتی، باقی ماندند و در آبادی سرزمینهای زیر فرمان خویش کوشیدند و از آنان شهرها، دژها، کاخها و بناهای بسیار دیگری به جای ماند که تا زمان حملة مغول و پس از آن نیز برپای بوده است (یاقوت، 153؛ جوینی، 2/115؛ ابناسفندیار، 157). Justi, Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1805; id, "Geschichte Irans von den ältesten Zeiten bis zun Ausgang der Sāsāniden", Grundriss der Iranischen Philologie. Strassburg 1896-1904, Vol, II; Mordtmann, A. D., "Erklärung der Münzen mit Pehlevi-Legenden", ZDMG, Leipzig, 1865, vol. XIX; id,"zur Pehlevi-Münzkunde", ZDMG, Leipzig, 1879, Vol. XXXIII.
در زمان ساسانیان، رسم بر این بود که حکمرانان مناطق طبرستان و دیلم و گیلان، از بین شاهزادگان و نزدیکان شاه تعیین شوند (پوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...» ، II/548). خاندان دابویه نیز، که مدعی انتساب گیلانشاه به ساسانیان بودند، ظاهراً به عنوان آخرین بازماندگان شاهنشاهی ساسانی توانستند مدتها در این سرزمین مقاومت کنند. نام دابویه یا دادبویه، پیش از این خاندان در ایران رواج داشت. دادبویه پسر هوش آیین، دانشمند عصر هرمزد چهارم ساسانی (579-590م)، از آن جمله است (یوستی، «نامنامة ایرانی» ، 75). این نام پس از آل دابویه نیز به صورت دایو (نام شخص و محل) به کار رفته است (مرعشی، 24، 46، 156، 171).
فرخان گیلانشاه در منطقة گیلان امارت داشت امارت داشت و تختگاه او فومن بود. وی در 22-23ق/643م با اعراب پیمان بست (قس: بلاذری، 77)، لیکن پسرش گیلبنگیلانشاه معروف به گاوباره، ملقب به گیل گیلان فرشواذجرشاه، با توافق قبلی یزدگرد سوم ساسانی، طبرستان را نیز ضمیمة قلمرو خود ساخت و مقارن سقوط ساسانیان علم استقلال در صفحات جنوبی بحر خزر برافراشت و در 25-40ق/646-660م، بر این نواحی فرمان راند (آملی، 33؛ ابناسفندیار، 154؛ مرعشی، 29-30؛ یوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...»، II/547-548؛ همو، «نامنامة ایرانی»، 430). پس از وی فرزندان و جانشینانش، دابویه و بادوسپان، در گیلان و رویان و طبرستان امارت یافتند که مورخان از آنان زیر عنوان آل دابویه و پادوسپانان (هـ م) سخن گفتهاند (آملی، 36؛ مرعشی، 31؛ دایرهالمعارف اسلام، ذیل بادوسبانان ). امیران خاندان دابویه بدین شرح بودهاند:
1) دابویه پسر گاوباره
2) فرخان بزرگ (وی سازنده شهر ساری بود)
3) دازمهر
4) فرخان کوچک (وی نائب السلطنه خورشید بود)
5) اسپهبد خورشید
مآخذ: آملی، اولیاءالله، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش؛ بلاذری، احمدبنیحیی، فتوحالبلدان، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، 1364ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334ق/1916م، ج 2؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، خیام، 1353ش، ج 2؛ دایرهالمعارف اسلام؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامه، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران، خیام، 1356ش؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، حافظ، 1343ش؛ مرعشی، ظهسرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش عباس شایان، تهران، 1333ش؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالبلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایبزیک، 1866-1870م؛ نیز:
عبدالکریم گلشنی 1. دابویه، پسر گیل گاوباره، نخستین امیر این دومان. وی مدت 17 سال (40-57ق/660-677م) در مناطق گیلان و طبرستان فرمانروایی داشت. 2. خورشید اول (57-91ق/677-710م)، فرزند کهتر گاوباره و برادر دابویه. هیچ یک از تواریخ قدیم طبرستان و رویان از او به عنوان جانشین دابویه یاد نکردهاند و عموماً «ذوالمناقب فرخان بزرگ» را پسر و جانشین دابویه نوشتهاند (ابناسفندیار، 156، 158؛ مرعشی 105، 229)، لیکن وجود سکههایی به نام خورشید اول، ضرب شده در سالهای پایانی امارتش (86-91ق/705-710م)، جانشینی وی را پس از دابویه نشان میدهد (یوستی، «تاریخ ایران از کهنترین ایام ...»، II/548؛ همو، «نامنامة ایرانی»، 430؛ مورتمن، «شرح سکهها ...» ، XIX/585=586؛ همو، «دربارة سکه شناسی پهلوی» ، XXXIII/110). پیروزیهای منسوب به فرخان بر مَصقَلهبنهبیرة شیبانی، سردار سپاه معاویهبنابی سفیان (41-60ق/661-680م)، و قَطَریبنفُجائة مازنی، سپهسالار عبدالملکبنمروان (65-86ق/685-705م) (ابناسفندیار، 157-165؛ مرعشی، 31-32؛ قس: بلاذری، 77، 92، 156) به لحاظ تاریخی و از نظر زمانی میبایست در عهد خورشید اول، که سکههایش تا 91ق/710م ضرب میشده، روی داده باشد (یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 3. فرخان، ملقب به اصفهبد ذوالمناقب و مشهور به فرخان بزرگ، پسر دابویه و جانشین خورشید اول، که 12 سال (91-103ق/710-721م) فرمان راند. مرعشی (ص 32) و خواندمیر (2/403) مدت حکومت او را 17 سال نوشتهاند. وی لشکر به طبرستان آورد و قلمرو فرمانروایی خویش را تا خراسان، مرز نیشابور گسترد. در زمان او چند بار حملة عربان و ترکان به طبرستان بینتیجه ماند و سپاهیان خصم تار و مار شدند (ابناسفندیار، 156، 158). سکههایی از فرخان، مورِّخ به سالهای 96-103ق/715-721م، در دست است (یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 4. داذبرزمهر، یا دادمهر (زامباور: بُرجَمهر)، پسر مهتر فرخان. وی از 103-116ق/721-734م فرمان راند و به سبب حُسن سیاست و تدبیر پدرش، خللی به مبک او راه نیافت (ابناسفندیار، 165؛ مرعشی، 32). یوستی او را «اسپهبد ناشنوا» خوانده است («نامنامة ایرانی»، 430)، لیکن ابناسفندیار، برادرش فرخان کوچک را «کربالی یعنی اسمَ» ٠ص 170) میخواند. از داذبرزمهر، سکههایی مورخ به سال 114ق/732م، یافت شده است مورتمن، «شرح سکهها ...»، XIX/585-586؛ همو، «دربارة سکه شناسی پهلوی»، XXXIII/10؛ یوستی، «نامنامة ایرانی»، 430). 5. سارویه، برادر دادمهر، وی به فرمان برادر و به نیابت از برادرزاده اش، خورشید دوم، 8 سال حکومت کرد و هموست که پدرش اسپهبد فرخان، بنای شهر ساری را به نام وی گذارده بود (مرعشی، 32؛ غفاری، 182؛ خواندمیر، 2/403؛ زامباور، 284). ابناسفندیار دربارة جانشین دادمهر نوشته است: «او را پسری ماند 6 ساله، خورشید نام، و برادری فرّخان کوچک نام (کربالی) ... برادر را بخواند و عهد کرد و شرط نهاد که چون پسر بزرگ شود ملک او را سپارد و مضایقه نکند و بدین قرار او را اتابکِ پسر کرد» (ص 170). در تاریخ طبرستان بر خلاف دیگر متون، از سارویه به عنوان جانشین موقت و سرپرست خورشید سخنی در میان نیست، اما در جایی که دربارة انتقال حکومت از عم (فرخان کوچک) به برادرزاده (خورشید دوم) سخن میگوید، از سارویه نامی یاد میکند: عم را که گناهی نداشت، مختار ساخت تا به هر جا خوش دارد برود، پسران او را به کوه فرخان فیروز فرستاد و آنگاه خویشاوندان بر او جمع شدند. «وندرند و فهران و فرخان، که پسران جسنسبنسارویهبنفرخان بزرگ بودند» (ص 171). اگر بپذیریم که فرخان کوچک (کربالی) لقب یا شهرت این سارویه بوده است، اختلافی میان ابناسفندیار و دیگر متون به جای نمیماند. 6. خورشید دوم، پسر دادمهر. وی آخرین حکمران این دودمان است. دورة امارت وی (116-141 یا 142ق/734-758 یا 759م) مقارن است با انقراض بنبامیه و ظهور عباسیان در 132ق/750م. چون منصور خلیفة عباسی، یا غدر و حیله و به قصد استیصال آل دابویه، سپاه به طبرستان فرستاد، اسپهبد خورشید حکم کرد تا همة اعراب را که در نواحی مختلف طبرستان بودند از دم تیغ بگذرانند. این اقدام، شورش سختی بر ضد قوم عرب پدید آورد که تا زیان آن را با خشونت و قساوت سرکوب کردند. پس خورشید، زنان و فرزندان را با دیگر کسان از خواص و معتمدانش همراه با خزانه و وسایل کافی در طاقی استوار، بالای دربندکولا، که در زمان ابناسفندیار آن را «عایشه گرگیلی دز» میخواندند، جای داد و خود از مقابل لشکریان خلیفه به دیلم گریخت و به جمع آوری سپاه پرداخت. اعراب مسلمان او را تعقیب کردند، اما نتیجهای نگرفتند. بعد از آن به مدت 2 سال و 7 ماه به محاصرة طاق نشستند تا وبا در قلعه درافتاد و به یک روز 400 تن بمردند. بازماندگان امان طلبیدند و تسلیم شدند. خورشید، چون از اسارت زنان و فرزندان آگاه شد، در 141 یا 142ق/758 یا 759م با زهر خودکشی کرد (ابناسفندیار، 174-177). ولی مرعشی در 3 جای تألیف خود (صص 196، 228 و 238). تاریخ زهر خوردن و پایان گرفتن حکومت آل دابویه را 144ق/761م ذکر کرده است. از دختران خورشید، یکی را به عباسبنهاشمی دادند و از او ابراهیمبنعباس به جهان آمد. دیگری را خلیفه به حبالة نکاح خود درآورد (ابناسفندیار، 177). با مرگ خورشید دوم، حکومت آل دابویه در گیلان در طبرستان به آخر رسید (آملی، 59). اسپهبدان دابویه، همچنان بر کیش نیاکان خود، آیین زردشتی، باقی ماندند و در آبادی سرزمینهای زیر فرمان خویش کوشیدند و از آنان شهرها، دژها، کاخها و بناهای بسیار دیگری به جای ماند که تا زمان حملة مغول و پس از آن نیز برپای بوده است (یاقوت، 153؛ جوینی، 2/115؛ ابناسفندیار، 157). Justi, Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1805; id, "Geschichte Irans von den ältesten Zeiten bis zun Ausgang der Sāsāniden", Grundriss der Iranischen Philologie. Strassburg 1896-1904, Vol, II; Mordtmann, A. D., "Erklärung der Münzen mit Pehlevi-Legenden", ZDMG, Leipzig, 1865, vol. XIX; id,"zur Pehlevi-Münzkunde", ZDMG, Leipzig, 1879, Vol. XXXIII.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر